دست پیری

 

 

 

دوست دارم یک شبه شصت سال راسپری کنم ،

 


 

بعد بیایم و با عصایی در دست ،

 


 

کنار خیابانی شلوغ منتظرت شوم ،

 


 

تا تو بیایی ،

 


 

مرا نشناسی،

 

...ولی دستم را بگیری و از ازدحام خیابان

 عبورم دهی!


حالا میروم که بخوابم


خدا را چه دیده ای!


شاید فردا


به مانند پیرزنی برخواستم!


تو هم از فردا ،



دست تمام پیرزنان وامانده در کنار خیابان


را بگیر!


دلواپس نباش!


آشنایی نخواهم داد!


قول میدهم آنقدر پیر شده باشم ،



که از نگاه کردن به چشمهایم نیز ،


مرا نشناسی!


نظرات شما عزیزان:

نجمه
ساعت9:11---11 آبان 1391
مهربانيت را به دستي ببخش ؛ که مي داني با او خواهي ماند ....



وگرنه حسرتي مي گذاري بر دلي که دوستت دارد ... !!!
پاسخ: :)


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:,ساعت 1:19 نويسنده mobina |